کودکان با موسیقی میتوانند احساس و اندیشه خود را صیقل دهند
توران میرهادی
خانم توران میرهادی،رئیس و مدیر شورای کتاب کودک از جمله بنیانگزاران اموزش موسیقی است.خانم فاخرهء صبا نیز از اولین معلمین موسیقی کودک هستند که فرصت دیدار و صحبت با ایشان به دست نیامد.
آنچه که این دو شخص و بسیاری دیگر از فعّالان قدیمی موسیقی کودک را به هم ربط میدهد، کودکستان و دبستان فرهاد است که در مقاله آقای امیر اشرف آریانپور و آقای احمد رضا احمدی نیز به آن اشاره شده است.
این کودکستان در سال ۱۳۳۴ تأسیس شد.دو سال بعد نیز دبستان آن افتتاح شد.از مسایل قابل توجه این کودکستان و دبستان تقویت توجه کودکان به صداهای اطرافشان از صداهای طبیعت،مردم و اشیاء پیرامونشان تا صداهای موسیقی است.
بازیهای اوازی کودکانه مثل اتلمتلتوتوله، دویدمودویدم،عمو زنجیرباف،جمجمک برگ خزون و بسیاری ترانههای محلی از همان ابتدا جزء تفکیکناپذیر مراحل آموزشی آن بود.
محیط خانوادگی خانم میرهادی در ایّام کودکی، توجه مادرشان به صدای اذان و صوت خوش آواز سنتی نوجوان آوازخوان محل،تا توجه پدر به آشنا شدن انها با فرهنگ موسیقی دنیا و سازهای موسیقی و بسیاری موضوعات دیگر در این نوشته تقدیم دوستان علاقمند میشود.
بگوییم که همه در بستر موسیقی زندگی میکنیم،زیرا رادیو و تلویزیون در تمام مدت شبانهروز از موسیقی برای زمینه،برنامهء جداگانه و نشانه استفاده میکنند. سینما و تئاتر را نمیتوان بدون موسیقی همراه تصوّر کرد.
رابطهء موسیقی با ادبیات کودکان را بیشتر در زمینهء ادبیات عامّه میتوان دید.کودک حتی در دورهء جنینی به موسیقی،صداها و هماهنگی صداها حساس است،به همین سبب امروزه به مادران توصیه میکنند در دورهء بارداری به موسیقی آرام و دلنشین گوش بدهند و از موسیقی تند،هیجانآور و گاه دلهرهانگیز بپرهیزند تا بر سلامت جنین اثر تخریبی نداشته باشد.
میدانم که بازیهای کودکان را در سراسر ایران جمعآوری کردهاند و اکنون تحقیق گستردهای در این زمیه در دفتر پژوهشهای فرهنگی وجود دارد.در این تحقیق بازیهای کودکان مانند اتلمتلتوتوله،یا جمجمک برگ خزان و عمو زنجیرباف که بازیهای توأم با شعر و ریتمیک هستند،وجود دارند(من ریتم را با واژه ضرب آهنگ فارسی بیان میکنم)ولی این بازیها آهنگ خاصی ندارند.نمیدانم آیا درباره لالاییهای توأم با آهنگ و ترانههای کودکان منطقههای مختلف ایران تحقیقی شده است یا نه.اگر نشده،مانند جمعآوری قصّهها و افسانهها کاری بسیار ضروری است چون رسانههای گرهی بزودی آنها را یا پس خواهند راند یا محو خواهند کرد.
موسیقی عامهء ایرانی و موسیقی کلاسیک ایرانی، هر دو بسیار غنی هستند.ویژگیهای منطقهای آنها تأثیر آنها را صدچندان میکند.در مقایسه با ادبیات عامه و ادبیات فارسی میتوان از تأثیرگذاری همتراز سخن گفت.به موسیقی منطقهء خراسان،بلوچستان،جنوب ایران،کردی و آذربایجانی و گیللانی و مازندرانی گوش کنیم،و به قطعههای نواختهشده در دستگاههای مختلف گوش کنیم و قبول داشته باشیم که غنای انها سحرانگیز است.امیدوارم همّتی بشود و ترانههای کودکان را نیز بتوان از منطقههای گوناگون جمعآوری کرد.
در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان تلاش کردهایم تا اطلاعاتی در زمینهء موسیقی،سازهای ایرانی، موسیقیدانان و آهنگسازان ایراین ذکر کنیم و با آوردن نمونههایی از لالاییهای و اشعار،مراجعهکنندگان به فرهنگ و ادبیات انها آشنا کنیم،ولی این کار محدود است،چون فرهنگنامه کتاب تخصصی در یک رشته نیست،بلکه کتاب مرجع است.
دربارهء آشنایی و علاقهء من به موسیقی باید بگویم که هر فردی در زندگی با این رشته از هنر آشنا میشود،گاه زودتر و گاه دیرتر.موسیقی در خانهء ما موضوعی بسیار جدی بود.پدر و مادرم هر دو به این هنر علاقمند بودند.هر دو اعتقاد داشتند که همه مردم استعداد موسیقی دارند،بعضی شنوندگان خوبی هستند و بعضی نوازندگان و بعضی آهنگسازان خوب،به همین سبب در خانه،گرامافون و صفحههای موسیقی کلاسیک داشتیم.پدر و مادرم،برادر و خواهر بزرگترم را بیشتر به سمت ادبیات فارسی و برارد دوم و مرا به سمت نواختن ویولن و پیانو سوق دادند.
مادرم در کودکی ترانههای بسیار زیبایی را برای ما میخواند که من هنوز آنها را به یاد دارم و گاه حتی در این سنوسالی که هستم،با انها سیر و سیاحتی به فضاهای دوردست دارم.برادرم ویولونیست خوبی شد و کار را ادامه داد تا زمانی که مچ دستش شکست و نرمش لازم را برای نواختن از دست داد.من از هشتسالگی پس از یک اتمام حجّت،درسها را قطع کرد.در هفده سالگی فهمیدم چه اشتباهی کردم و از این بابت خود را بسیار سرزنش کردهام و میکنم.
در گذشته مثل امروز موسیقی در اختیار همه نبود.
رادیو،تلویزیون و ضبطصوت وجود نداشت،به همین سبب گاه پدر و مادر که خود دوستدار موسیقی بودند، نوازندگانی را به خانه دعوت میکردند و اتاق پذیرایی ما به سالن کنسرت تبدیل میشد و ما شنوندهء موسیقی مجلسی و تکنولوژیهای ویولن و یولنسل و پیانو و گاه تار و سنتور میشدیم.
در خانه ما رسم بر این بود که هنگام اذان ظهر و مغرب سکوت کامل برقرار باشد.مادرم صدای اذان را بسیار دوست میداشت و این سکوت را میطلبید.آن زمان این همه عمارتهای بلند نبود و صدای اذان از منارهء مسجد سپهسالار(شهید مطهری)به خانهء ما میرسید. بعدها که تابستانها در تجریش سکونت داشتیم،مادرم این سکوت را به هنگام آواز خواندن نوجوانی به نام تقی عسگری که همسایهء ما بود،برقرار کرد.تقی عسگری که دوست و همبازی دوران کودکی برادران من بود، هنگام غروب،کوزه به دوش میگرفت و از چشمهء مقصودبیک،در نزدیکی سرپل تجریش آب آشامیدنی برای خانوادهء خود میآورد.وقتی به سمت خانه برمیگشت،آوازی سرمیداد شفاف و زیبا که هنوز در گوش دارم.از چه کسی اموخته بود،نمیدانم.او پس از بلوغ و تغییر صدا دیگر نخواند.بعدها قهرمان شیرجه کشور شد و اکنون پدر سه فرزند است ودر گوشه و کنار کشور ایران به کار و سازندگی مشغول است.
درهرحال آن اشتباه دوران کودکی و این تأثیر سحرانگیز سبب شد که با عهد کنم که در کار تعلیم و تربیت،به موسیقی بسیار توجه کنم و آن را در برنامهء کار همهء کودکان مدرسهء فرهاد قرار بدهم.
شاید ذکر خاطرهء دیگری نیز لازم باشد.من در سال ۱۳۲۶ هـ.ش.یا ۱۳۲۷ هـ.ش.دانشجوی رشتهء روانشناسی و تعلیم و تربیت در دانشگاه سوربن پاریس بودم.رسم ما دانشجویان این بود که برای ناهار به شهر دانشگاهی،که رستورانی ارزانقیمت برای دانشجویان داشت،برویم.در یکی از روزها،گروهی از دانشجوی ایرانی به دور خوانندهای جمع شدند که با صدای بسیار زیبا ترانههای گیلکی میخواند.در اواز کوراشیم او همهء دلتنگیهای ما برای وطن و مردم وطن احساس میشد.او خواند و همه ما دانشجویان ایرانی بشدّت منقلب کرد.میدانم دیگران با خود چه عهدی بستند، ولی میدانم که در ان لحظات با خود عهد بستم تا عمر دارم به مردم وطنم خدمت کنم.
همه اینها و بسیاری تجربههای کوچک و بزرگ دیگر سبب شدند که در برنامهء مدرسهء فرهاد،کودکستان (تأسیس ۱۳۳۴ هـ.ش)،دبستان(تأسیس ۱۳۳۶ هـ.ش)و مدرسه راهنمایی(تأسیس ۱۳۵۰ هـ.ش)به شکلی بسیار جدی پرداخته شود.
بنیانگزار آموزش موسیقی در دبستان فرهاد،خانم فاخرهء صبا،هنرمند و استاد موسیقی مهربان بودند. بعدها آقای امیر اشرف آریانپور،استاد موسیقی،کار ایشان را دنبال کردند و سپس سیمین قدیری،خواننده و آهنگساز ترانههای کودکان شکل نهایی این برنامه را در مدرسه بر پایهء تجربههای این استادان کامل کرد.این کار،۲۵ سال طول کشید و ثمرههای گوناگون به همراه داشت.
در کودکستان،کودکان سه تا شش سال پذیرفته میشدند.موسیقی و ترانهخوانی تمام برنامههای آنها را همراهی میکرد.ما به همهء کودکستانهایی که قبل از ما تأسیس شده بودند،سر زدیم و آهنگها و ترانهها و برنامههای موسیقی را جمعآوری کردیم. کودکستانها اقلیت ارامنه در این زمینه بهتر از سایرین کار کرده بودند.این ترانهها سرآغاز مجموعهای بود که بتدریج بزرگتر و گستردهتر میشد و اجازه میداد، موسیقی،با همهء برنامهها درهم بافته شود.مربیان برای تغییر هر نوع فعالیتی ترانهای داشتند.استراحت ظهر کودکان با گوش کردن به موسیقی آرام توأم بود.داستان چگونی پیدایش سازها را یکی از مربیان میگفت و نمیدانم آیا درباره لالاییهای توأم با آهنگ و ترانههای کودکان منطقههای مختلف ایران تحقیقی شده است یا نه.اگر نشده،مانند جمعآوری قصّهها و افسانهها کاری بسیار ضروری است چون رسانههای گروهی بزودی آنها را یا پس خواهند راند یا محو خواهند کرد.
گوش کردن دقیق به موسیقی طبیعت،آب،باد و باران، صدای پرندگان،موسیقی لجتماعی،همهمه محیط و صدای فروشندان دورهگرد،و بازی معمایی«اگر گفتی ز چه ساخته شده است؟»(با زدن بر تخته،فلز،شیشه و غیره)از کارهای روزمره بهشمار میامد.
در این دوره زندهیاد عباس یمینیشریف،پروین دولتآبادی و محمود کیانوش سرودن شعر را برای کودکان پیش میبردند.سیمین قدیری و بعدها دیگران روی این اشعار آهنگ گذاشتند و گروه همسرایان(کر)کودکستان و بعدها مدرسه شکل گرفت.
برنامه در دبستان شکل دیگری داشت.سرود صبحگاهی ما «ای ایران» بود.هر کلاسی در هفته یک ساعت موسیقی داشت.در این یک ساعت گوش کردن به یک آهنگ کلاسیک،سلفژه و تمرین صدا(سازی که همه به آن مجهزند)تمرین ترانه و سرود آشنایی با آهنگسازان و تاریخ موسیقی و بالاخره خواندن و تمرین روی خط موسیقی جزیی از برنامه بود و معلم با ارگ، صفحه،نوار ضبطصوت،ساز جداگانه با دانشآموزان کار میکرد.این برنامه که در آغاز بیشتر به سوی موسیقی کلاسیک گرایش داشت،بتدریج تغییر جهت داد و به سمت موسیقی کلاسیک ایرانی و ترانههای محلّی برگشت،طوری که دانشآموزان در کلاس سوم ابتدایی شممّههایی از تاریخ وسیقی در ایران را میشنیدند و با آن آشنا میشدند.همه کلاسها و همه دانشآموزان در گروههای همسرایان کلاس شرکت داشتند.آهنگسازی نیز در سالهای آخر جزیی از برنامه موسیقی مدرسه شد.
در این فاصله یعنی از ۱۳۳۴-۱۳۵۰ هـ.ش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (تأسیس ۱۳۴۵ هـ.ش) دست به کاری بسیار ارزنده زد و آن تهیه نوارهایی از سرود و شعر شاعران،ترانههای کودکان، شرح حال بزرگان موسیقی همراه با قطعه هایی از آثار و صفحههایی دربارهء موسیقی کلاسیک ایرانی بود. سیمین قدیری همراه با چند خوانندهء معروف دیگر و شاعران کودک در این زمینه کانون را یاری دادند.این کار زیر نظر آقای احمد رضا احمدی شاعر نوپرداز و مبتکر و نویسندهء آثار کودکان و نوجوانان شکل گرفت و پیش رفت.کاری که برای ما در مدرسه فرهاد بسیار مغتنم بود و از همهء مجموعهء آن بسیار استفاده کردیم.
معمولا در پایان کلاس پنجم ابتدایی خانم قدیری گزارشی از شاگردان مستعدتر برای اموزش موسیقی میداد،و ما طی نامهای به والدین اطلاع میدادیم که طبق مطالعات ما فرزندشان استعداد خاص موسیقی دارد و میتواند نواختن ساز مورد علاقهء خود را شروع کند.
البته بعضی از والدین پیش از اظهارنظر ما اموزش نواختن ساز را آغاز کرده بودند،ولی بسیاری نیز پس از آن،به این استعداد توجه کردند.
مهمترین مساله برای ما این نبود که دانشآموزان نوازنده یا اهنگساز شوند،بلکه میخواستیم شنوندگان خوبی شوند،موسیقی را بفهمند و از ان لذّت ببرند،از آن کمک بگیرند،احساس و اندیشهء خود را صیقل بدهند و زندگی غنیتر و مثمرثمرتری داشته باشند.
این تجربهها را من بهطور بسیار خلاصه در کتاب «جستجو در راهها و روشهای تربیت»که کتاب سوم از تجربه های مدرسه فرهاد است (صفحههای ۱۶۸، ۱۶۹ و ۱۷۰) آورده ام. برنامهء تدوینشدهء ۵ کلاس ابتدایی نیز در سالهای آخر کار مدرسه فرهاد را نیز در دست دارم.به کمک بعضی از دانشجویان که در زمینهء آموزش موسیقی در مدارس ما تحقیق کردهاند نیز رفتهام،ولی واقعا جا دارد به این حوزه از آموزش که تأثیر بسیار عمیقی در تلطیف روان کودک و نوجوان، کسب هویت فرهنگی و درک زیباییهای طبیعت دارد، توجه بیشتری شود و از همه تلاشهایی که در گذشته و حال در این زمینه انجام شده و میشود،بهره گرفته شود.درحال حاضر جای موسیقی در نظام آموزش و پرورش خالی است.